جدول جو
جدول جو

معنی دکش بکش - جستجوی لغت در جدول جو

دکش بکش
معاوضه، بده بستان، درگیری، دو فرد که هرکدام از آن ها با
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ کَ یِ)
دهی است از بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت. واقع در 45هزارگزی خاور رودبار و سی و سه هزارگزی رستم آباد آب آن از چشمه و راه مالرو است بین این ده و صیقلده قلعه خرابه ای واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
کلمه ای که بدان سگ را بر مهاجمی (آدمی یا حیوان دیگر) برانگیزند و تحریک کنند و برآغالند و آن ممکن است مخفف کوش کوش امر از کوشیدن باشد یا امر از کشتن
لغت نامه دهخدا
(حَ کِ عَ کِ)
مرددرافتادۀ در دشمن و پیچیدۀ بروی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کِ کِ)
آوازی است که بدان سگ را بر نخجیر یا سگی دیگر و امثال آن برآغالند. کیش کیش. (یادداشت مؤلف). رجوع به کش کش شود، کلمه ای که بدان مرغ خانگی یا مرغان دیگر را رانند
لغت نامه دهخدا
تصویری از کش مکش
تصویر کش مکش
کشیدن و رها کردن، از هر سو کشیدن کشاکش، جدال ستیزه: (روز و شب در جنگ و اندر کش مکش کرده چالیش آخرش با اولش)، (مثنوی)، خوشی و نا خوشی غم و شادی، امر و نهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کش مکش
تصویر کش مکش
((کِ مَ کِ))
کشیدن و رها کردن، از هر سو کشیدن، جدال، ستیزه
فرهنگ فارسی معین
قتل، آدم کشی، نسل کشی، کشتار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوبی به ضخامت حدود ده سانتی متر و بلندی حدود سه تا چهارمتر
فرهنگ گویش مازندرانی
از سر شانس و اقبال، زمین گیر شدن بر اثر بیماری ناگهانی –
فرهنگ گویش مازندرانی
کشت و کشتار
فرهنگ گویش مازندرانی
حفاری ادامه دار، کندن پشت سرهم
فرهنگ گویش مازندرانی
درب و داغان کردن، کتک زدن زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی
عنوان کن، مطرح کن، درس را بپرس
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیری، تنش
فرهنگ گویش مازندرانی
کشمکش، دعوا
فرهنگ گویش مازندرانی
کشمکش
فرهنگ گویش مازندرانی
کشمکش کردن، درگیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی